خانه‌ی بخت

سلام.

ساعت ۸:۳۰ صبح روز چهارشنبه است. همین الان از عقد کنان بالای سر حضرت بر می‌گردم. اصغر لشگری هم به جمع مرغ‌ها پیوست. صحن جمهوری محل عقد کنان بود. در این حین که رفته بودند برای عقد، من و مجتبی قربانی و فرشید و جلیل رفتیم طبقه زیرین به نام بهشت ثامن!  جالب است ها بالا می‌فرستند خانه‌ی بخت پایین‌هم می‌روند خانه‌ی بخت!

سری به پدر بزرگ گرام زدیم و عرض ادب، ولی خودمانیم عجب سکوتی دارد. آرامش در اینجا حس می‌شود. سنگ‌ها بغل به بغل نام مردمی را یدک می‌کشند که در آن‌جا مدفون شده‌اند. چه آرام و آرامش بخش است دنیای مردگان!

به این فکر می‌کردم که مردگان به ما می‌خندند. به ما که فکر می‌کنیم زنده‌ایم. بگذریم در اینجا پایان صحبت‌های سیاسی خودم را اعلام می‌دارم. اصلا قصد من زدن حرف‌های سیاسی نبوده و نیست چون عقاید سیاسی افراد تغییر پذیر نیست. البته عده‌ای هستند که همیشه حزب بادند اما خب آن‌هم مهم نیست.

اینجا را ساختم تا از مشکلات جامعه، اتفاقات پیرامون خودم، زندگی روزمره و ... بنویسم اصلا قصدم این نبود که سیاسی بنویسم اما از معضلات روز بود گرچه مردم نشان داده‌اند که جنبه دموکراسی آن‌ها زیر صفر است. این توهین نیست یک فقر است و باید پذیرفت.

من همیشه انتقاد دارم به وضعیت جامعه و اینجا خواهم نوشت. همین‌طور که در این چند سال به این دولت و نظام انتقاد داشتم. اما مثل دیگران نیستم که همه چیز را زیر سوال ببرم و چشم را بروی خوبی‌ها ببندم و یک‌طرفه به قاضی بروم.

از همه کسانی که از من رجینده‌اند می‌خواهم مرا به بزرگواری خودشان ببخشند. البته این نکته را هم متذکر می‌شوم که بین دوستان همیشه باید چنین بحث‌هایی باشد وگرنه جمعی که یکسره از هم خوب بگویند و نظرات یکسان باشد اصلا جمع خوبی نیست. دوستان باید همدیگر را راهنمایی کنند حالا تشخیص بد خوب با خودمان است. این‌را هم باید در نظر بگیریم که همیشه افرادی نظرات مخالف ما را دارند و ما نباید ناراحت شویم.

موفق باشید.






نظرات:


متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی